فرمانروای فراتچو برقی از نیام باد آمدز قعر آهن و پولاد آمدفراتی میخرامد در خروششبه صحرا جوش جوشن شد ز جوششبه مژگانش هزاران تیر داردبه هر ابرو دوصد شمشیر داردچه تیغ زخم تمثالی است با اوعجب خطّی، عجب خالی است با اوز خورشیدش، مگر دانی نظر راببین آیینۀ شمس و قمر راز تیغش حسن عالم آب خوردهز رویش آسمان مهتاب خوردهچو عشق آید مبدل شد غرضهافدای جوهر تیغش عرضهاجنون، توفانی جذر و مد اورشادت چیست؟ شمشادِ قد اوامیر لشکر آب حیات است
علمدار تمام کائنات استز تیغش خاطر سرها پریشانز خوففش، خواب خنجرها پریشانببین طاووس را درج پلنگشهم از غیرت هم از شرم است رنگشچو گل، عاشق، چو شبنم شرمگین استحدیث لاله عبّاسی، همین استبه دل دارم هنوز این آرزو راکه بوسم حلقۀ درگاه او رابخوانم با زبانهای فصیحشگلاب اشک ریزم بر ضریحشهزاران شعله احساسم بگیردز دل عبّاس، عبّاسم بگیردمرادم را بگیرم از لبانشبگیرم نامۀ شوق از زبانشسیه مستت کند جام ابوالفضلچه افسونی است از نام ابوالفضلنمیبینی اسد، غالبتر از اوعلی ابن ابیطالبتر از اواحمد عزیزی. سائيدن سر بر آستان دوست...
ادامه مطلبما را در سایت سائيدن سر بر آستان دوست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : enasodi1 بازدید : 115 تاريخ : جمعه 23 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:00